
پادگان زبدانی در سوریه بود.
آره رفته بودیم اونجا.
حاجی گفت:همت آمداه ای شب برویم شناسائی.
گفت بله آماده ام حاجی تا پای مرگ!!!!
گفتند بگید یکی از این برادان سوری بیاید که راه را بلد است.
شب شد رفتند شناسائی.آرام آرام رفتند تا رسیدند به!!!!
دست فرمانده سوری را گرفت وچسباند به تانک اسرائیلی.
فرمانده از ترس داشت مثل بید می لرزید.
گفت تا اینجا آمدید شناسائی.نمی ترسید بفهمند وبکشندتان!!!
خندید وگفت این را ببرید عقب تا ما کارمان را بکنیم.!!!این اینجا مزاحمه.
گفت همت دست به کارشو!!!!
صبح که شد.با دوربین داشتند مواضع اسرائیلی ها را می دیدند.
با دستپاچگی تمام داشتند عقب نشینی می کردند.
فرمانده سوری کمی دقت کرد دید بر روی تمام
تانک های اسرائیلی عکس حضرت امام خمینی(ره) را چسبانده اند.
ترسشان از همین بود!!!
پیام حاج احمد متوسلیان این بود:ای بزدلان تاریخ!!!!
همچون ملائکه های نشان دار بر سرتان فرود آمدیم
حتی نفهمید که ما کی آمدیم وکی رفتیم.
وقتی قرآن می گوید:صم بکم عمی ولا یبصرون
یعنی لا وکر وگور شدند وندیدند!
می توانستیم نسلتان را منقرص کنیم.این فقط زهر چشمی بود
تا گوشی دستتان بیاید که با کی طرفید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0